Feeds:
نوشته
دیدگاه

ساعت 2:15 دقیق بامداد .

خیلی با خودم کلنجار رفتم که بنویسم . آخه تصمیم داشتم که وبلاگ رو تعطیل کنم . اما روز شنبه این هفته شاهد ماجرایی بسیار تلخ بودم . که از دیدگاه خودم اون رو بازگو می کنم .

ساعت تقریبا 7 بعد از ظهر داشتم وارد برج محل کارم می شدم . کمی که به داخل رفتم صدای دختری نظر منو جلب کرد . دیدم باز هم دارن دختری  رو برای اینکه نخواسته احتمالا ارشاد بشه با گرو گرفتن موبایل اون دختر به سمت ماشین ارشاد می برن . می دونید از وقتی کاسب شدم و تو گرفتاری خودم و انداختم دیگه دلم نمی خواد به این حرفا کار داشته باشم اما اینجا بدجوری قلقلک شدم ببینم چه خبره . . .

بله صدا از روبروی من میومد من از در برج گلدیس به داخل می رفتم و اون دختر کشان کشان به سمت بیرون هدایت می شد یعنی به سمت سینه من. ساعت شلوغی برج بود . تقریبا فقط 70 نفر تو درگاهی برج در حال تردد بودن . یه نگاه به اون دختر انداختم . اون دختر 24 سال بیشتر نداشت چیزی که بیشتر منو جذب قضیه کرد لباس ساده اون دختر بود که یک مانتو معمولی که نه تنگ بود و نه کوتاه . شال سرش بود اما باریک نبود . و حتی بوت هم پای اون دختر ندیدم . بیشتر کنجکاو شدم . از کنار من اون دختر به بیرون هداین میشد . البته اون دختر با صدایی که آروم نبود فقط می گفت موبایلمو بده چرا گرفتیش ؟ و اون زن که افسر پلیس بود به دختر میگفت تا تو ماشین نیای بهت نمیدم .چند نفر هم که تعدادشون اندک بود ماجرا رو تعقیب می کردن .

تا اینکه دختر تا پایین پله های برج همراه اون خانم رفت اما از به سمت ماشین ارشاد رفتن ممانعت میکرد . تا اینکه افسر پلیس با کمک یک خانم دیگه که اون هم ملبس به لباس پلیس بود اونو کشان کشان به سمت ماشین پلیس بردند .من دقیقا رفتم تو تراس گلدیس روبروی ماشین نیروی انتظامی . حالا دیگه حدودا 300 نفر دور تا دور ماشین جمع شده بودن . ماشین گشت توی خیابون ( میدان صادقیه ) دقیقا جوری پارک شده بود کنار نرده ها که دو نفر به زور با هم رد میشدند تا وارد ون بشن .

دختر سخت به التماس افتاده بود . و نمی خواست وارد ماشین بشه جلوی درب ماشین نشست تا به داخل ماشین بردنش سخت بشه . اینجا بود که یک کادری نیروی انتظامی وارد ماجرا شد . مثل همیشه تعدادی زن اومدن برای اینکه از گناه اون دختر بگذرند یکیشون محجبه بود و چادر به سر داشت که از پشت ماشین به اونا نزدیک شد . و دو دختر دیگر هم از پشت نرده به جلو رفتن .

همه فقط خواهش می کردن . و عزت می زاشتن برای نیروی انتظامی تا اونجا که اون افسر جوان که اگه به یاد بیارم گروهبان دوم لاغری بود . به اون دختر دست زد تا اونو به داخل ماشین بندازه و و مردم تعدادشون همینطور بیشتر میشد . این درگیری جلوی درب ماشین تقریبا 1 یا دو دقیقه ادامه داشت مردم نزدیک تر میشدن ازدهام بیشترو بیشتر می شد . گروهبان دوم دست به کمر برد و اسپری اشک آور خود رو در آورد . اول با نشون دادنش مردم رو ترسوند . یکی به اون دختر زد . بعد گاز رو به دو سه نفر زد که پشت نرده بودند. که یکی یا دوتاشون خانم بودند یکی از خانم ها که کاملا مطمئن هستم مانتو و شال روشن به تنش بود .

مردم دیگه ساکت نموندن همه میگفتن « ولش کن . ولش کن » جمعیت به 700 نفر میرسید مدیریت صحنه از دست نیروی انتظامی با این عمل این سرکار از دست رفت مردم عصبانی شده بودند . به سمت ماشین ارشاد حمله ور شدن . دختر رو ول کردن . و ماشین نیروی انتظامی برای چند دقیقه ای صحنه رو ترک کردن . من ندیدم اما بعضی از شاهدان میگفتن که صورت اون دختر خونی بوده .جمعیت رو به کاهش بود مردم از همدیگه میپرسیدن چی شده و هر کسی یک چیزی می گفت .

جمعیت رو به کاهش بود که مجددا ماشین نیروی انتظامی ( مرسدس ) وارد جریان شد و 3 نفر رو به صورت انتخابی وارد ماشین کرد و برد . مردم شروع به شعار دادن علیه نیرو انتظامی کردند .

خیلی دلم می خواد که اصلا این چیزی که در حال تعریف کردن هستم تحلیلی نباشه و فقط حادثه رو بازگو کنم اما تا اینجا فقط و فقط نیروی انتظامی مقصر بود از نظر من چون با عمل اون گروهبان بود که مردم هیجان زده شدن . و مردم در حال رفتن بودن که ماشین نیروی انتظامی اومد و 3 نفر رو برد و مردم بیشتر تهییج شدن .

اما من به دفتر کار خود رفتم . و به گمان اینکه ماجرا به پایان رسیده به کار خود پرداختم . من و مادرم و کسی که در آینده قصد زندگی با او را دارم در یک شرکت کار می کنیم . تقریبا خانوادگی .

تا اینکه همینطور صدا ها بالا تر می رفت . من از مادرم که از انقلابیون رژیم گذشته بود خجالت می کشیدم که چنین الفاظ زشتی به حکومت و روحانیت سر داده می شود . خواستم شرکت را تعطیل کنیم و به خانه برویم . رفتم تا سرو گوشی آب دهم . از راه پله شمالی که مشرف به خیابان بود نگاه کردم . نیروی انتظامی در ضلع شمال یک ماشین و در ضلع غرب یک ماشین بیشتر نداشت ازدهام جمعیت ترافیکی به وجود آورده بود که نیروی کمکی به این زودیها به آنجا نمیرسید به فاصله 10 دقیقه 2 ماشین اورژانس به ماشینهای نیروی انتظامی پیوست . مردم دو دسته بودند . یکی ضلع شمالی خیابان که منفعل بوده و هیچ عملی انجام نمی دادند و دسته دیگر که عده ای سود جو بودند . در ضلع جنوبی در حال تهیج مردم روبه رو بودند که به شعار دادن . رقصدین و حد اکثر 4 نفر زن کشف حجاب . چیزی بود که من از بالا میدیدم . با سر دادن شعار و آشوب تعداد نفرات مردم زیاد می شد . 90 درصد افرادی هم که شعار می دادند افرادی بسیار جوان و هیجان زده بودند که نمی دانستند دست به چه کاری می زنند و حتی اصلا هدفشان از این کار چیست . اما نکته جالب قضیه ساختن شعارهایی جدید و سریع بود نمی دونم از کجا می آوردن یا اینکه کی می ساخت .

هر طبقه گلدیس شامل 21 واحد است از طبقه 3 یا 4 یک کیسه که محتوی مایعات بود 3 بار اما نه متوالی بر سر مردم انداخته شد . که مردم شروع به فحاشی به ساکنان آن طبقه کردند . که با اینکار جمعیت ضلع شمال و جنوب خیابان با هم یکی شدند.

هیچ راهی برای اینکه من همراه با مادرم از برج خارج بشویم نبود . اگر هم میرفتیم امنیتی برقرار نبود . هر از گاهی چند نفر نیروی انتظامی به جمعیت حمله ور می شدند . و بر شعارهای مردم هیزم میریختند . تقریبا تا این زمان ماشین میتوانست از خیابان ستارخان عبور کند . جمعیت تا جایی زیاد شد که تقریبا قابل شمارش نبود . سطلهای زباله را به خیابان آوردند و واژگون کردند . که سد راه ماشینها بشوند تا بتوانند زمان بیشتری آشوب کنند . یک سطل را نیز به آتش کشیدند . افرادی که در حاشیه بودند . یکی یکی توسط نیروی انتظامی بازداشت می شدند . ساعت از 8:15 دقیقه گذشته بود که موتور های تریل که از صدای بالایی هم برخوردار بود کم کم زیاد شدند . موتورها به داخل جمعیت می رفتند و با مردم برخورد می کردند . البته خشک و تر با هم سوختند . ابتدا به داخل جمعیت نرفتند . و در همان اطراف از موتور پیاده شدند و هر 3 نفر به جان یک نفر می آفتادند و او را با پوتین و مشت می زدند .

بر خلاف گزارشاتی دیگری که در داخل اینتر نت خواندم تیر اندازی نشد . 2 یا 3 نارنجک دست ساز توسط جمعیت ترکید . و کمتر نیرویی از باطوم استفاده می کرد حد اکثر 5 تا 10 نفر .اما آنها به شدت با دست و پا می زدند.

تا اینکه تقریبا تعداد موتورهای پلیس به 30 عدد رسید . و با سرو صدای بالا به سمت مردم رفته و آنها را متفرق کردند . برق گلدیس و پاساژهای اطراف را قطع کردند . تا ساکنان به خارج از گلدیس هدایت شوند . من و مادرم به همراه نامزدم به خارج از گلدیس ، از درب پارکینگ رفتیم . و به سمت منزل عزیمت کردیم .

در پایان برای بار دوم میگم که مقصر اصلی کل این داستان فقط و فقط دو نیروی پلیس بودند که یکیشان مرد و دیگری زن بود . و متضرران اولیه این ماجرا کسبه این منطقه بودند . که شب عید را از دست دادند . حتی روز یکشنبه نیز از سر چراغی خبری نبود به علت قرق نیروی انتظامی .

ساعت 4 صبح با کلی ویرایش و باز خوانی . هدف اصلی این جانب از نشر این خبر تنها و تنها خواندن سایتهایی بود که اخباری نا عادلانه و دروغ پخش کردند .

تمام تلاش اینجانب فرستادن رونوشتی از این خبر به نیروی انتظامیست .

یا حق

درد مشترک

درد مشترک

 

همراه شو

ای عزیز

تنها نمان به در

کین درد مشترک

هرگز جدا جدا

درمان نمی شود

دشوار زندگی

هرگز برای ما

بی رزم مشترک

آسان نمی شود

یا حق

pavkissy204x193.jpg

بامداد امروز، پنج‌شنبه، لوچیانو پاواروتی، خواننده‌ی اسطوره‌ای اپرا، در ۷۱ سالگی در زادگاهش در ایتالیا درگذشت. به گزارش خبرگزاری فرانسه، پاواروتی که مدت‌ها بود از سرطان لوزالمعده در رنج بود، ساعت ۵ بامداد امروز در شهر مودنا، در شمال ایتالیا، درگذشت.

آنتونیو فراسولداتی، یکی از اعضای تیم پزشکی، گفت: «شرایط جسمانی او بسیار بد شده بود اما کاملا هشیار مانده بود و می‌کوشید با آرامش مبارزه با بیماری را ادامه دهد».

پاواروتی در ژوییه‌ی سال گذشته مورد عمل جراحی قرار گرفت و ماه گذشته نیز مدتی را در بیمارستان سپری کرد.

شهردار مودنا نیز اعلام کرد مراسم خاک‌سپاری پاواروتی روز شنبه انجام خواهد شد.

سرآغاز

لوچیانو پاواروتی نخستین بار در سال ۱۹۶۱، هنگامی که برنده‌ی نخست یک مسابقه شد، توجه همگان را به شفافیت صدای تنور خود جلب کرد.

او سپس اجراهای متفاوتی در شهرهای مختلف اروپا برگزار کرد و در فوریه‌ی ۱۹۶۵ برای تهیه‌ی اپرای «لوچیا دی لامرمور» به میامی آمریکا رفت.

در آن اپرا، جان سادرلند، خواننده‌ی سوپرانوی مشهور استرالیایی، نیز پاواروتی را همراهی می‌کرد و نقش لوچیا را بر عهده داشت.

در فوریه‌ی ۱۹۷۲ پاواروتی بار دیگر در همکاری با سادرلند اجرایی از اپرای «دختر گروه» را در موزه‌ی متروپولیتن نیویورک به روی صحنه برد و بسیار درخشید.

خواننده‌ی تنور و موسیقی پاپ

مرکز اپرای سلطنتی لندن امروز در بیانیه‌ای اظهار کرد: «لوچیانو پاواروتی یکی از بهترین خوانندگان عصر ما بود. او استعدادی منحصر به فرد در تحت تأثیر قرار دادن مردم با کیفیت درخشان و باشکوه صدای خود داشت».
در این اطلاعیه همچنین آمده است: «حقیقتا میلیون‌ها نفر به سوک او خواهند نشست».

پاواروتی عرصه‌ی فعالیت موسیقایی خود را گسترشی بی‌سابقه داده و برخی از ناب‌گرایان کلاسیک را شگفت‌زده کرده بود. همکاری او با خوانندگان پاپ، از جمله استینگ و U2در خاطرها مانده است.

در سال ۱۹۹۱ بیش از صد و پنجاه هزار نفر، و از جمله شاهزاده‌ی ولز و همسرش، هوای سرد و بارانی هاید پارک لندن را تحمل کردند تا به صدای پاواروتی گوش دهند.

قابل ذکر است که سلن دیون یکی از اعضا گروه کر این خواننده بزرگ بود که بعدها به عنوان همخوانی با پاواروتی مشهور شد .

پارادوکس

shariati.jpg 

 در عجبم از مردمي که خود زير شلاق ظلم و

  

ستم زندگي مي کنند ، و بر حسيني مي گريند که

 

آزادانه زيست و آزادانه مرد

تقارن زيبای ماه و زهره از ديدنی ترين حوادث امروز .

_mg_5534.jpg

 

_mg_5555.jpg

 

 

اما زلزله باز هم از دلهره آفريد …..

تمنای وجود

عهد می بندم با تو چنان زنده ات کنم

که صدای نشستن گرد و غبار روی اشیا گوشهایت راکر کند

و شانه هایت از تمنای رویش بال تاول خواهد زد

و خاطراتت از نو زنده خواهند شد

همچون روز اول آفرینش جهان

به چيزای خطرناك دست نزنيد جيزه !!!

 

يكی از دوستان در ال نوش جان كردن يك دست فضول